مادرانه های من❤ کودکانه های تو❤

اولین دلنوشته مادری❤

1395/8/8 19:05
نویسنده : لیلا
87 بازدید
اشتراک گذاری
سلام دختر نازنینم گفتم برایت بنویسم ...
از آنچه در دل دارم و نمی توانم بگویم...
شاید مجالی نباشد که برایت بگویم ...
نمی دانم که اصلا
 این دلنوشته ها 
روزی چشمهای زیبای تورا 
زیارت خواهد کرد یا نه...
نمیدانم آن روز ها کجایی 
و شبها در آغوش کدام یار
 آرامش را در می یابی
 و صبح ها 
با نسیم نفس کدام دوست به پا خواهی خواست 
ولی مهم اینست
 که الان
 شبها را با گرمای آغوش تو می آغازم
 و صبح ها با 
صدای نفس تو روز را از سر می گیرم

زمانیکه خبر آمدنت را شنیدم 
شوقی سراسر وجودم را فراگرفت
 شوقی همراه با ترس ... 
عشقی همراه با وحشت 
چرا که باید اسباب پذیراییت 
هرچه سریعتر مهیا میشد ....
 خیلی دوست داشتم 
اولین کسی باشم که تورا میبینم ...
زمانیکه برای اولین بار 
نگاهت را به روی من باز کردی ...
آخ که چه دنیایی داشت
 چقدر آشنا و دوست داشتنی بود ...
یادم نمی آید 
که کسی اینگونه مرا نگاه کرده باشد 
و اینقدر عمیق
 با نگاهش با من سخن گفته باشد ...
سخنی به درازای یک عمر..... 
هیچوقت یادم نمی رود 
بار اولی که تورا در آغوش کشیدم 
وگرمای نفسهایت صورتم نواخت ...
آخ که چه پرشکوه بود
 آن لحظه که باسیاهی چشمانت 
و با صدای نفسهایت 
عشق ودلدادگی را برایم هجی کردی 
و من فهمیدم که 
دنیایم با تو چه زیبا شده است💖
پسندها (1)

نظرات (0)